ترجمه مقاله

امیدواری

لغت‌نامه دهخدا

امیدواری . [ اُمیدْ ] (حامص مرکب ) مقابل ناامیدی . (آنندراج ). رجاء. ارتجاء. ترجی . ترجیه . (یادداشت مؤلف ). امیدوار بودن . امید داشتن . (از فرهنگ فارسی معین ). آرزومندی :
مجنون ز سر امیدواری
می کرد بسجده حق گزاری .

نظامی .


عاشق چو شنید امیدواری
گفتا که بیار تا چه داری .

نظامی .


کاری که ازو امید داری
باشد سبب امیدواری .

نظامی .


عمر دگر بباید بعد از فراق ما را
کین عمر صرف کردیم اندر امیدواری .

سعدی .


|| انتظار. توقع. چشم داشت هر چیز خوب :
لطفی کن از آن لَطَف که داری
بگشای در امیدواری .

نظامی .


در ترس چنان امیدواریست
در وقت امید رستگاریست .

نظامی .


بدان کرم که تو داری امیدواری هست .

سعدی (گلستان ).


ترجمه مقاله