انبسان
لغتنامه دهخدا
انبسان . [ ] (اِ) مخالفت . (از لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 390، چ دبیرسیاقی ص 148) :
من آنگاه سوگند انبسان خورم
کزین شهر من رخت برتر برم .
و رجوع به انیسان شود.
من آنگاه سوگند انبسان خورم
کزین شهر من رخت برتر برم .
بوشکور (از لغت فرس اسدی ).
و رجوع به انیسان شود.