ترجمه مقاله

انبعاق

لغت‌نامه دهخدا

انبعاق . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) ناگاه فرود آمدن چیزی : انبعق علیک الشی ٔ؛ ناگاه فرود آمد بر تو. (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). ناگاه فرود آمدن . (آنندراج ). || عطا کردن : انبعق فلان بالجود؛ عطا کرد فلان . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سخت فروریختن ابر باران را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکافته شدن ابر بوسیله ٔ باران . (از اقرب الموارد). شکافته شدن میغ بباران . (تاج المصادر بیهقی ). || ناگاه بسخن درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || زیاده گویی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انبعاق در کلام ؛ اندفاع . (از اقرب الموارد). و منه الحدیث : «ان اﷲ تعالی یکره الانبعاق فی الکلام و رحم اﷲ عبداً اوجز فی کلامه ». (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله