ترجمه مقاله

انتصاح

لغت‌نامه دهخدا

انتصاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نصیحت پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (فرهنگ فارسی معین ). نصیحت کسی را پذیرفتن . (مصادر زوزنی ). نصیحت کسی فاپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). قبول نصیحت کردن . اندرز گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || ناصح شمردن ، گویند: انتصحنی فاننی لک ناصح . (از اقرب الموارد). || نصیحت کردن . (مصادر زوزنی ) : شیخ جلیل شمس الکفاة میان او و سلطان به اصلاح و انتصاح سعی میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی 359).
ترجمه مقاله