ترجمه مقاله

انتعاش

لغت‌نامه دهخدا

انتعاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دروا شدن افتاده از لغزش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).یقال انتعش العاثر؛ انتهض من عثرته . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). برخاستن . بلند شدن . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). درست خاستن افتاده . (تاج المصادر بیهقی ). بلند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || افاقه . یافتن بیمار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نشاط بعد از فتور. (از اقرب الموارد). نیکو شدن حال کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). نیکو شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نیکو شدن . بهبود یافتن . بِه ْ شدن . نیکوحال شدن . (فرهنگ فارسی معین ). یقال انتعش المریض . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بهبود. بهی . (فرهنگ فارسی معین ). بِه ْشدگی از بیماری . (ناظم الاطباء) : شنزبه را بمدت انتعاشی حاصل آمد و در طلب چراخور می پویید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 60). منافع رای راست و فواید تدبیر درست بر همه اسباب سابق است و هر کرا پای در سنگ آید انتعاش او جز بنتایج عقل در امکان نیاید. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 411). آتش فتنه ٔ او دیگر بار مشتعل شد و طمع در انتعاش حال و انتظام کار بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 117). چون ایلک خان از انتعاش قوت و ارتیاش شوکت او خبر یافت ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 190). امید انتعاش و ارتیاش جز بعون و نصرت ... متصور نیست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 45). دیگر بار خیال استقلال و امید انتعاش ... بر مزاج ایشان مستولی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 177).
چون خبر قوت سلطان و انتعاش کار او در هندوستان شایع شد... (جهانگشای جوینی ).
جان فدای تو کنم در انتعاش
رستمی شیری هلا مردانه باش .
مولوی (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ج 1 ص 295).
|| عیش و نشاط. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله