ترجمه مقاله

انتقاد

لغت‌نامه دهخدا

انتقاد. [ اِ ت ِ ](ع مص ) سره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سره گرفتن . (ناظم الاطباء). بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها. (از اقرب الموارد). بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن درم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درمها را نقد گرفتن .(از اقرب الموارد). نقد ستدن . (تاج المصادر بیهقی ).نقد بستدن . (مصادر زوزنی ). نقد ستانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نقد گرفتن پول . (فرهنگ فارسی معین ). || جوان شدن کودک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بجوانی رسیدن کودک . (از اقرب الموارد). || آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن . (از اقرب الموارد). خرده گرفتن . (فرهنگ فارسی معین ). || کاه از دانه جدا کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جدا کردن (خوب از بد یا کاه از گندم و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح علم حدیث ) عبارت از تعلیل است و منتقَد حدیثی است که درآن اختلاف روایت باشد از جهت افزونی و کمی رجال اسناد یا از جهت تغییر پاره ای از اسناد از جهت اختلاف در الفاظ متن حدیث یا از جهات دیگر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود. || (اِمص ) نقد کردن . (ناظم الاطباء). بِه ْگزینی . خرده گیری . (فرهنگ فارسی معین ). سره گیری . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) جدا ساختن کاه از غله :
بر سر خرمن بوقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد.

مولوی (مثنوی ).


|| (اِ مص ) (اصطلاح ادب و هنر) در مقابل لفظ کریتیک بکار برند و آن عبارتست از شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی ، یا سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده . (ازفرهنگ فارسی معین ). || یکی از اعمال علم معماست و آن اشارت کردن است ببعض حروف بالفاظ مناسب آن حروف چنانکه حرف اول را سر و رخ و لب و تاج گفتن و حرف وسط را میان و دل و کمر و حرف آخر را پا و دامن و غیره خواندن ، چنانکه برای شمس در این مصراع :
اول شام و میان چمن و دامن نرگس .

؟ (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ).



و رجوع به نقد شود.
ترجمه مقاله