ترجمه مقاله

انجاد

لغت‌نامه دهخدا

انجاد. [ اِ ](ع مص ) به نجد برآمدن یا بسوی نجد برآمدن . (منتهی الارب ). بنجد درآمدن یا بسوی نجد درآمدن . (آنندراج ). بنجد شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از نجدبرآمدن و بسوی نجد رفتن . (ناظم الاطباء). و منه المثل : انجد من رای حضناً، و حضن اسم جبلی است . || خوی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). عرق کردن . (از اقرب الموارد). || یاری دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اعانت . (از اقرب الموارد). || بلند گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بلند شدن بناء. (از اقرب الموارد). || گشاده و بی ابر گردیدن هوا. || به اهل نزدیک شدن مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دعوت پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اجابت کردن دعوت را. (از اقرب الموارد). || بلند خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
ترجمه مقاله