ترجمه مقاله

انجرک

لغت‌نامه دهخدا

انجرک . [ اَ ج ِ رَ ] (اِ) مرزنگوش و آن نوعی از ریاحین است که دردواها بکار برند و در عربی آذان الفار گویند. (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (از آنندراج ). مرزنگوش . (مؤید الفضلاء). مرزنجوش . (ناظم الاطباء). انجوک . (دزی ج 1 ص 40) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . و رجوع به آذان الفار شود. || (اِخ ) نام دشتی و صحرایی است غیرمعلوم . (برهان قاطع)(آنندراج ) (هفت قلزم ). نام بیابانی است در ارمنستان . (از حاشیه ٔ خسرو و شیرین نظامی ص 62) :
بدشت انجرک آرام کردند
بنوشانوش می در جام کردند.

نظامی (خسرو و شیرین ص 62).


ترجمه مقاله