اندوخته
لغتنامه دهخدا
اندوخته . [ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) گردکرده و جمعکرده . (مؤید الفضلاء). حاصل شده و یافته شده و کسب شده و بدست آورده شده . (ناظم الاطباء). الفغده . الفنجیده . نهاده . برنهاده . (یادداشت مؤلف ). جمعشده . فراهم آمده . || پس اندازشده . ذخیره شده . (فرهنگ فارسی معین ) :
دادش بده و فغانش بشنو
کاندوخته جز فغان ندیده ست .
وه که بیکبارپراکنده شد
آنچه بعمری شد اندوخته .
- دانش اندوخته ؛ دانش آموخته . دانا :
جهاندیده و دانش اندوخته
سفرکرده و صحبت آموخته .
|| دوباره درست شده . تجدیدشده . مجدداً کامل شده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) محصول . || فایده و سود و نفع و منفعت . || گنجینه و خزانه . (ناظم الاطباء). || ذخیره . پس انداز. مال گردکرده . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بانکی ، پولی است که در بانکها برای احتیاط ذخیره میشود. (فرهنگ فارسی معین ) .
دادش بده و فغانش بشنو
کاندوخته جز فغان ندیده ست .
خاقانی .
وه که بیکبارپراکنده شد
آنچه بعمری شد اندوخته .
سعدی .
- دانش اندوخته ؛ دانش آموخته . دانا :
جهاندیده و دانش اندوخته
سفرکرده و صحبت آموخته .
(بوستان ).
|| دوباره درست شده . تجدیدشده . مجدداً کامل شده . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) محصول . || فایده و سود و نفع و منفعت . || گنجینه و خزانه . (ناظم الاطباء). || ذخیره . پس انداز. مال گردکرده . (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بانکی ، پولی است که در بانکها برای احتیاط ذخیره میشود. (فرهنگ فارسی معین ) .