اندک سال
لغتنامه دهخدا
اندک سال . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) خردسال . (آنندراج ). جوان . (ناظم الاطباء) :
بسیارفضل و اندک سال و لطیف خلق
کآن خرد محمدبن آصف الامام .
شوخی هر ذره دارد آفتابی در بغل
پیر صبح از جلوه ٔ طفلان اندک سال بود.
بسیارفضل و اندک سال و لطیف خلق
کآن خرد محمدبن آصف الامام .
سوزنی .
شوخی هر ذره دارد آفتابی در بغل
پیر صبح از جلوه ٔ طفلان اندک سال بود.
اسیر (از آنندراج ).