ترجمه مقاله

انسی

لغت‌نامه دهخدا

انسی . [ اِ / اَ ن َ ] (ع اِ) واحد انس . (از اقرب الموارد).واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم . (ناظم الاطباء). آدمی . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن جرجانی ). مردم . انسان . یکی از مردم . یک انسان . یک آدمی . یک انس . (یادداشت مؤلف ) : فقولی انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً. (قرآن 27/19)
هستم آبستن ، لیکن ز چنان جنسی
که نه اویستی جنی و نه خود انسی .

منوچهری .


بگوی من پذیرفته ام و پیمان کرده ام خدای تعالی را خاموشی ، امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت . (کشف الاسرار ج 6 ص 24). و سخنش روح افزای دل انسیان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 28).
- انسی و جان ؛ انس و جن :
تو کعبه ٔ عجم شده او کعبه ٔ عرب
او و تو هر دو قبله ٔ انسی و جان شده .

خاقانی .


پدیدآرنده ٔ انسی و جانی
اثرهای زمینی وآسمانی .

نظامی .


ج ، اَناسی ّ، اَناسی ، اَناسیَة، اُناس . (منتهی الارب ). ج ، اُناس و اَناسی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به انسان و انس شود.
ترجمه مقاله