ترجمه مقاله

انصاع

لغت‌نامه دهخدا

انصاع . [ اِ] (ع مص ) ثابت کردن و گزاردن حق کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اقرار کردن بحق کسی و ادا کردن آن را. (از اقرب الموارد). || پیش آمدن جهت بدی و فراخیدن یا آشکار کردن آنچه در دل باشد و آهنگ جنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیش آمدن برای شر و گفته اند اقشعرار (فراخیدن = برخاستن موی بدن و راست ایستادن آن ). و گفته اند آشکار کردن آنچه در دل باشد و قصد کشتار کردن . (از اقرب الموارد). ظاهر کردن ما فی الضمیر و بعد از آن قصد کارزار کردن . (یادداشت لغت نامه ). || ثابت ماندن : انصعت الناقة للفحل انصاعاً. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله