ترجمه مقاله

انضاد

لغت‌نامه دهخدا

انضاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَضَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- انضاد الجبال ؛ سنگهای بر یکدیگر [ نهاده ] (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگهایی که بعضی در روی بعضی باشد. (از اقرب الموارد).
- انضاد الرجل ؛ اعمامه و اخواله المتقدمون فی الشرف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اعمام و اخوال او متقدمین در شرف . (یادداشت مؤلف ).
- انضاد السحاب ؛ ابر بر هم نشسته و بر یکدیگر برآمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابرهای متراکم و بر روی هم قرارگرفته . (از اقرب الموارد).
- انضاد القوم ؛ جماعت مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جماعت و عدد قوم . (از اقرب الموارد). و رجوع به نضد شود.
ترجمه مقاله