ترجمه مقاله

انضباط

لغت‌نامه دهخدا

انضباط. [ اِ ض ِ ] (ع مص ) سامان گرفتن . بنوا شدن . خوب نگاهداشته شدن . نظم داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) پیوستگی و مضبوطی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نظم و انتظام و ترتیب و درستی و عدم هرج و مرج . (ناظم الاطباء). سامان پذیری و آراستگی . || (اصطلاح نظامی ) پیروی کامل از دستورهای نظامی . مقابل بی انضباطی . (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح آموزش و پرورش ) پیروی از مقررات مدرسه و آن نمره ای دارد که با نمره ٔ دروس دیگر جمع نمی شود.
- انضباط داشتن ؛ منظم بودن و انتظام داشتن و درستی در کار داشتن . (ناظم الاطباء).
- بی انضباط ؛ آنکه از مقررات پیروی نمی کند. نابسامان .
ترجمه مقاله