ترجمه مقاله

انعاظ

لغت‌نامه دهخدا

انعاظ. [ اِ ] (ع مص ) برخیزانیدن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به نعوظ داشتن . (بحر الجواهر). نعوظ آوردن . ایستاده کردن نره . تحریک . (یادداشت مؤلف ) : قوت حیوانی ، آلت شهوانی را قیام و انعاظی بداد. (سندبادنامه ص 177).
- انعاظ کردن ؛ برخیزانیدن نره : و اندر وی [ انار شیرین ] لختی بادناکی است و انعاظ کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پیه اسقنقور با بیزرد بسرشند اول شب بنهند انعاظی کند عجب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
|| سخت آزمند شدن مرد و زن بجماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبق . (بحر الجواهر). سخت آزمند شدن مرد و زن به آرمیدن با جفت . آرزومند جماع شدن . (یادداشت مؤلف ). || باز و فراز کردن ستور ماده فرج را از غایت اشتهای فحل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله