ترجمه مقاله

انعکاس

لغت‌نامه دهخدا

انعکاس . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) برگردیده شدن و عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).انقلاب . (از اقرب الموارد). باژگونه شدن و نمودار شدن شکل چیزی در هر جسم شفاف مثل آب و آیینه و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باشگونه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). واژگونه شدن . واژگون شدن . (یادداشت مؤلف ). عکس . معاکسه . تقلیب . قلب . باژگونی . وارونی . پرتو افکندن . || (اِمص ) برگشتگی و بازگشت و فرتور.(ناظم الاطباء). بازتاب . (واژه های فرهنگستان ). || (اصطلاح فیزیک ) بازگشتن امواج (مثلاً امواج صوت یا نور) به محیطی که در آن حرکت می کنند پس از برخورد به یک سطح . اگر امواج نور یا صوت که در محیطی حرکت می کنند به محیط دیگری برخورد کنند عموماً قسمتی ازآنها به محیط اول بازمی گردد یعنی منعکس می شود و قسمت دیگر انکسار پیدا می کند. انعکاس در برخورد امواج آب بساحل یا به مانع دیگر نیز مشاهده می شود برای سهولت معمولاً انعکاس را در مورد شعاع موج توضیح میدهند. سطوح خشن ، شعاع نوری را که بر آنها بتابد (شعاع تابش ) در جهات مختلف متفرق می کنند، در غیر این صورت ، انعکاس تابع قوانین ساده ای است : اگر از نقطه ٔ تابش عمودی بر سطح منعکس کننده رسم شود، اولاً این عمود و شعاعهای تابش و منعکس در یک صفحه اند، ثانیاً زاویه ٔ تابش (یعنی زاویه ٔ شعاع تابش با خط عمود) با زاویه ٔ انعکاس (زاویه شعاع منعکس با عمود) مساوی است . لفظ انعکاس را در مورد بازگشت اشیاء و ذرات پس از برخورد به یک مانع نیز بکار می برند . (از دایرةالمعارف فارسی ). و رجوع به همین کتاب شود.
ترجمه مقاله