ترجمه مقاله

انف

لغت‌نامه دهخدا

انف . [ اُ ن ُ ] (ع اِ) رفتار نیکو. || آتیک من ذی انف ؛ می آیم ترا از پیش ، کماتقول من ذی قَبَل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اِفعل ذاک من ذی انف ؛ از سرنو بکن این کار را. (یادداشت مؤلف ). || (ص ) روضة انف ؛ مرغزار ستور نارسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چراگاهی که نچریده باشند. (آنندراج ). مرغزاری که نچریده بود. (مهذب الاسماء): کلأ انف ؛ گیاه چریده ناشده . (ناظم الاطباء). || کأس انف ؛ جام ناخورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).جامی که از آن نیاشامیده باشند. (از اقرب الموارد).کاسه ای که ازو آب نخورده باشند. (آنندراج ). || امر انف ؛ کار نو که کسی نکرده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی نو و مستأنف . (آنندراج ).
ترجمه مقاله