ترجمه مقاله

انها

لغت‌نامه دهخدا

انها. [اِ ] (ع اِ) آگاه کردن . (تاریخ بیهقی ) (آنندراج ). خبر دادن . (غیاث اللغات از منتخب اللغة) :
خداوندی که در وحدت قدیمست از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت نه محدث را از او انها.

ناصرخسرو.


- انها کردن ؛ آگاه ساختن . اطلاع دادن . خبر دادن : قضات و صاحب بریدانی که اخبار انها میکنند... (تاریخ بیهقی ). بوالقاسم بوالحکم که صاحب و معتمد است آنچه رود بوقت خویش انها میکند. (تاریخ بیهقی ). بسمع شاه انها کردند. (سندبادنامه ). حال او بسلطان انها کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). بعد از حادثه ٔناصرالدین بمسامع سلطان انها کردند که ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به انهاء شود.
ترجمه مقاله