ترجمه مقاله

انکب

لغت‌نامه دهخدا

انکب . [ اَ ک َ ] (ع ص ) مرد بی کمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مردی که کمان همراه ندارد. (از اقرب الموارد). || مرد ستمگار وجفاکار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متطاول ِ جائر.(از اقرب الموارد). || شتر نکب رسیده ٔ لنگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر نکب رسیده . (از اقرب الموارد). شتر مبتلا به بیماری نکب . (ناظم الاطباء). || مردی که در رفتار به یک طرف میل کند. (آنندراج ). آنکه کژ رود از لنگی . (مصادر زوزنی ). آن اشتر که از لنگی بر یک سو رود. (مهذب الاسماء). عادل عن الاستقامة لایقیم علی جهة واحدة. (یادداشت مؤلف ).
- امثال :
الدهر انکب لایلب . (مجمع الامثال میدانی ، از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله