ترجمه مقاله

انگاره

لغت‌نامه دهخدا

انگاره . [ اَ / اِ رَ / رِ ] (اِ) هر چیز ناتمام . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقش ناتمام خواه سایه دار باشد و خواه بی سایه چنانکه تصویر. (آنندراج ). نقش ناتمام و نقشه و دول تصویر و هر چیز ناتمام . (غیاث اللغات ). نقاشی و حجاری ناتمام . (ناظم الاطباء). طرح . زمینه . نقشه . (یادداشت مؤلف ) :
چون این صندوق شد انگاره ٔ عاج
تبسم نقل ، شکرخنده تاراج .

زلالی (از آنندراج ).


|| در بیت زیر ظاهراً به معنی طرح و نقشه جنگی آمده است :
بر دین سپاه جمله کمین دارد
با تیغ و تیر و جوشن و انگاره .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 387).


|| انگارش . سرگذشت . افسانه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسانه . (غیاث اللغات ).
- انگاره کردن ؛ از سر گرفتن سرگذشت و افسانه را بطریق کنایه ، چنانکه اگر کسی بسیار و مکرر از گذشته بگویدگویند انگاره می کند یعنی از سر بازمی گیرد. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) :
هرکجا مجمعی بود ز شهان
همه از وی کنند انگاره .

شمس فخری (از فرهنگ سروری ).


- انگاره گفتن ؛ بسیار و مکرر گفتن گذشته ها و از سر گرفتن افسانه و سرگذشت را. (ناظم الاطباء).
|| یاد گذشته ها کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). یاد چیزهای گذشته . (ناظم الاطباء). || جریده ٔ شمار. (لغت اسدی ). شمار. دفتر شمار. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دفتر و حساب و نامه ٔ اعمال . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دفتر و حساب که نامه ٔ اعمال هم نوشته اند. (آنندراج ). جریده ٔ حساب و نامه ٔ اعمال . (فرهنگ سروری ). دفتر حساب . (غیاث اللغات ). جریده ٔ محاسبان . (صحاح الفرس ). روزنامه . (ناظم الاطباء) :
زان پیش که پیش آیدت آن روز پراز هول
بنشین و تن اندر ده و انگاره به پیش آر.

لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


|| اندازه . مقیاس . (فرهنگ فارسی معین ). تصور کردن اندازه ٔ چیزی . چنانکه گویند: انگاره ٔ این کار چنان و فلان مقدار است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || تخمین . برآورد. (یادداشت مؤلف ).
- انگاره گرفتن ؛ برآورد کردن . تخمین کردن : ما انگاره ٔ صدمهمان را گرفته بودیم . (یادداشت مؤلف ).
|| مصالح . اسباب . (یادداشت مؤلف ). || فرم مطبعه که هشت صفحه است و این اصطلاح مطابع تبریز است . (یادداشت مؤلف ). || (ص ) پس پس خزنده از شرم و حیا. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله