ترجمه مقاله

انگشتال

لغت‌نامه دهخدا

انگشتال . [ اَگ ِ ] (ص ) بیمارناک . (لغت فرس اسدی ). مردم ضعیف و نحیف و علیل و بیمارناک و صاحب نقاهت . (برهان قاطع). بیمار و دردناک و صاحب نقاهت . (آنندراج ) :
ز خان و مان قرابت به غربت افتادم
بماندم اینجا بی سازو برگ و انگشتال .

ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ).



ترجمه مقاله