ترجمه مقاله

انگلیون

لغت‌نامه دهخدا

انگلیون . [ اَ گ َ ] (اِ) جامه ٔ هفت رنگ . (غیاث اللغات ). جامه ٔ هفت رنگ . دیبای هفت رنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ). چون مسیحیان شرقی انجیل را در قماش ابریشمین و ملون می پیچیده اند از اینرو آن را نیز انگلیون گفته اند. (فرهنگ فارسی معین ):
پشم است و می نمایدت انگلیون
شکر نماید او بتوشبیارش .

ناصرخسرو.


کشد بساط چمن ازبرای مجلس شاه
بهر بهاری فرّاش باغ انگلیون .

شمس فخری (از فرهنگ سروری ).


|| در کشف المحجوب گوید که یونانیان هرچیز بسیار خوب و عجیب را انگلیون گویند و در بیمارستان روم چیزی ساخته اند بر مثال رودی عجیب و در هفته دو روز بیماران دارالشفا را به آنجا برند آن رود را نوازند تا بیماران بشنیدن آن قوت گیرند و آنرا انگلیون گویند و ظاهراً ارغنون باشد و آن سازی است بزرگ و معروف . (انجمن آرا) (آنندراج ). || بوقلمون را نیز گویند و آن نوعی از چلپاسه است . (برهان قاطع). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله