انگیش
لغتنامه دهخدا
انگیش . [ ] (اِ) ظاهراً به معنی انگشت است . (یادداشت مؤلف ) :
گر ز حسد قاصدی [حاسدی ؟] به وهم بخواهد
تا بنهد بر کمال تو سر انگیش
محو شود در جهان چون نقش مخیل
هرچه تصور کند خیال بداندیش .
گر ز حسد قاصدی [حاسدی ؟] به وهم بخواهد
تا بنهد بر کمال تو سر انگیش
محو شود در جهان چون نقش مخیل
هرچه تصور کند خیال بداندیش .
سیف اسفرنگی (از یادداشت مؤلف ).