ترجمه مقاله

اهل نظر

لغت‌نامه دهخدا

اهل نظر. [ اَ ل ِ ن َظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اهل دل است وآنکه پیوسته نظر بخوبان دارد. (انجمن آرا). آنان که با توجه و نظر در دیگران اثر گذارند و مردم را بدان نظر آنچه خواهند تلقین کنند. صاحب نظر :
چنان خورد و بخشید کاهل نظر
ندیدند از آن غبن با او اثر.

سعدی .


هر چه بدان نور بصر یافتند
در نظر اهل نظر یافتند.

خواجو.


تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم .

حافظ.


نرگس ار لاف زد از شیوه ٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظراز پی نابینایی .

حافظ.


بحسن خلق توان کرد صید اهل نظر
بدام و دانه نگیرند مرغ دانا را.

حافظ.


|| متکلم .که علم نظری داند. رجوع به صاحب نظر شود.
ترجمه مقاله