ترجمه مقاله

اهمال

لغت‌نامه دهخدا

اهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها کردن چیزی را و بکار نبردن آن را بعمد یا نسیان . (از اقرب الموارد). گذاشتن چیزی را و باستعمال ناداشتن آنرا. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || استوار نداشتن کار کسی را. (از اقرب الموارد). || ضد اعجام . (ازاقرب الموارد). بی نقطه کردن حرف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) غفلت . تهاون . تغافل . بی پروایی . فروگذار. فروگذاشت . سستی . تکاهل . درنگی . (ناظم الاطباء) : هر جانوری که در این کار اهمال نماید از استقامت معیشت محروم آید. اهمال ...را مذهب جمعیت رخصت نمی بینم . (کلیله و دمنه ). و در پای اهمال و امهال افتد. (سندبادنامه ص 216). این اهمال و امهال را چه حجت آرد. (سندبادنامه ص 217). منوچهر در سرکس بپدر فرستاد و از معرض حقوق و اهمال حقوق تفادی نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 265). در چنین سالی مخنثی دور از دوستان که سخن در وصف او ترک ادب است ... و بطریق اهمال از سر آن درگذشتن هم نشاید. (گلستان ).
ترجمه مقاله