ترجمه مقاله

اوبار

لغت‌نامه دهخدا

اوبار. [ اَ ] (نف ) چیزی بگلو فروبرنده و بلعکننده را گویند. || هر چیز که فرورود یعنی بلع شود. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || هر جانوری که جانور زنده را فروببرد گویند اوبارید. (برهان ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). مخفف اوبارنده .
- جان اوبار ؛ جان ستان :
گشت بی نور و ماند بی حرکت
از نهیب حسام جان اوبار.

مسعودسعد.


- جگراوبار ؛ فروبرنده و بلعکننده ٔ جگر. مجازاً کشنده و نابود کننده :
می جهد همچو کبوتر دل شاهان جهان
که خدنگ جگراوبار تو چون شاهین است .

امیرمعزی .


- نهنگ اوبار ؛ بلعکننده ٔ نهنگ :
آن روض دوزخ بار بین حورزبانی سار بین
بحر نهنگ اوبار بین آهنگ اعدا داشته .

خاقانی (دیوان سجادی ص 386).


|| (اِ) به معنی آتش غالب . (مؤید)(برهان ) (از آنندراج ). || زهر مهلک . (برهان ) (مؤید الفضلاء) (آنندراج ). || خانه و سرا. (برهان ) (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (از غیاث ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله