اوزوملغتنامه دهخدااوزوم . [ اُ زُم ْ ] (ترکی ، اِ) انگور. (غیاث اللغات ) : وان یکی کز ترک بد گفت ای گزم من نمی خواهم عنب خواهم اوزوم . مولوی .رجوع به اوزم شود.