ترجمه مقاله

اوسط

لغت‌نامه دهخدا

اوسط. [ اَ س َ ](ع ص ) میانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میانگی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ) (مهذب الاسماء).
- اوسطالشی ٔ ؛ مابین دو کرانه ٔ آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
- حد اوسط ؛ حد وسط. (مهذب الاسماء).
- علم اوسط ؛ ریاضی (هندسه ، هیأت ، ارثماطیقی (یا خواص اعداد)، موسیقی یا علم الحان ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| (ن تف ) میانه تر. وسطتر. (آنندراج ): خیرالامور اوسطها. || برگزیده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ). پسندیده تر و برازنده تر و بهتر و برگزیده تر. (مهذب الاسماء).نیکوتر و فاضل تر. (آنندراج ). ج ، اواسط.
- اوسطالقوم ؛ گزیده ٔ آن قوم . (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله