اپیون
لغتنامه دهخدا
اپیون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) شیره ٔ مخدِر و مُنوم که از پوست خشخاش گیرند. افیون . هپیون . ابیون . تریاک . مهاتول :
چه حال است اینکه مدهوشند یکسر
که پنداری که خوردستند اپیون .
بریده میل عدو خنجر تو چون کافور
ببرده هوش جهان هیبت تو چون اپیون .
و مخفف آن پیون است .
چه حال است اینکه مدهوشند یکسر
که پنداری که خوردستند اپیون .
ناصرخسرو.
بریده میل عدو خنجر تو چون کافور
ببرده هوش جهان هیبت تو چون اپیون .
رشید وطواط.
و مخفف آن پیون است .