ترجمه مقاله

اکتفا

لغت‌نامه دهخدا

اکتفا. [ اِ ت ِ ] (از ع ، اِمص ) بسنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (یادداشت مؤلف ). بس کردن به . بسندگی . (از یادداشت مؤلف ) :
چه گر خانه او را بدین سان چنین
و یاخود مر او را به طبع اکتفاست .

ناصرخسرو.


و رجوع به اکتفاء شود. || بس . || خشنودی . (ناظم الاطباء). || نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی : و سرابیل تقیکم الحر. (قرآن 81/16)؛ ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است ، و مانند: بیدک الخیر. (قرآن 26/3)؛ ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله