ترجمه مقاله

اکوار

لغت‌نامه دهخدا

اکوار. [اَک ْ ] (ع اِ) ج ِ کور. (دهار) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گله ٔ بزرگ از شتران یا... (از آنندراج ). و رجوع به کور شود. || اکوار و ادوار، ادوار و اکوار؛ ادوار کون . ادوار وجود. این اصطلاحات تقریباً همه به یک معنی بکار برده شده اند ولکن در طول تاریخ اطلاقات خاصی پیدا کرده اند و مقصود اولیه از ادوار و اکوار، دوران و حرکات مستدیره ٔ افلاک بوده است . اخوان الصفا گویند: افلاک را در حول و اطراف ارکان اربعه ادوار زیادی است که به حساب نیاید و ادوار آنها را کوری است و هر یک از کواکب را در ادوار و اکوار خود قراناتی است که در هر دور و کونی در عالم کون و فساد حوادثی پدید آید که به حساب نیاید...صدرا گوید: سیر موجودات را در مراحل وجودی خود از مبدء وجود تا فنای محض ادوار کون ، و ادوار وجود، و ادوار و اکوار می نامند. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ): فحفظت ذلک علی سبیل البدل ، حتی تصیر آتیة فی الاکوار و الادوار علی جمیع المناسبات علی طریق التعاقب والاستیناف . (حکمت اشراق مجموعه ٔ دوم صص 175 - 176).
- || گاه این اصطلاح را به این معنی گرفته اند که موجودات عالم بعد از طی مدارج کمال و سیر وجود خودفانی شده و مجدداً دور دیگری را آغاز میکنند. (از فرهنگ علوم عقلی آقای دکتر سجادی ).
|| ج ِ کور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (اقرب الموارد). رجوع به کور شود. || (اِخ ) چند کوه است نزدیک دارة اکوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دارة اکوار؛ جایی است . (از ناظم الاطباء). جاییست در ملتقای دار بنی ربیعة و دار نهیک . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله