ایرمان خورلغتنامه دهخداایرمان خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حسرت خورنده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). حسرت خوار. (شرفنامه ) (مؤید الفضلا).