ایعاب
لغتنامه دهخدا
ایعاب . (ع مص ) (از «وع ب ») جمله شدن قوم ، و یقال : اوعب بنوفلان جلاء؛ ای لم یبق ببلدهم احد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || همگی چیزی گرفتن . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || از بیخ برکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ازبن برکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || جمله ٔ چیزی را در چیزی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).