ترجمه مقاله

ایفاء

لغت‌نامه دهخدا

ایفاء. (ع مص ) (از «وف ی ») به عهد وفا کردن . (آنندراج ). وفا کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (تاج المصادر بیهقی ). بسر بردن پیمان و دوستی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ادا کردن عهد و پیمان را. (ناظم الاطباء). || دادن و گزاردن حق کسی بتمام . (غیاث ). بتمام گذاردن حق کسی را. (منتهی الارب ). تمام دادن حق . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). پرداختن حق کسی را. (از ناظم الاطباء) : و به ایفای نذور و نوافل قیام کرد.(سندبادنامه ص 279).
بر امید کف چون دریای تو
در وظیفه دادن و ایفای تو.

مولوی .


ای فقیران را عشیره و والدین
در خراج و خرج و در ایفاء دین .

مولوی .


|| برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ). مشرف شدن بر چیزی . (آنندراج ). برآمدن و مشرف شدن بر آن چیز. (ناظم الاطباء). || بر بالا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمدن برقوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمدن آن قوم را. (ناظم الاطباء). || تمام کردن . (آنندراج ).
ترجمه مقاله