ترجمه مقاله

ایناس

لغت‌نامه دهخدا

ایناس . (ع مص ) دیدن چیزی و دانستن آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). و منه : آنست منه رشداً؛ ای علمته . (منتهی الارب ). || شنیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آواز شنیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || انس دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). وفی المثل : الایناس قبل الابساس ؛ یعنی باید که اول انس داده شود بعد از آن تکلیف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) دوستی . الفت . علاقه : شطری از ایناس وحشت و ازالت عارضه ٔ ریبت و نبذی از استمالت و استعطاف ایراد کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی ص 341). بعضی را به تخویف و جماعتی را به ایناس چگونه منقاد و مذعان کرد. (جهانگشای جوینی ).
ضد را با ضد ایناس از کجا
با امام الناس نسناس از کجا.

مولوی .


ترجمه مقاله