ترجمه مقاله

اینجا

لغت‌نامه دهخدا

اینجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) این مکان . این موضع. این محل . ایدر. هنا. هیهنا :
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دائم شود خوار.

دقیقی .


همان طوس و نوذر در آن بستهید
کجا پیش اسب من اینجا رسید.

فردوسی .


بماندم اینجا بیچاره راه گم کرده
نه آب با من یک شربه نه خرامینا .

بهرامی .


پای او افراشتند اینجا چنانک
تو برزگون راژها افراشتی .

لبیبی .


چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد.

ناصرخسرو.


دانید که اینجا نیز گریزگاهی نیست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 101).
بگفتا نیارم شد اینجا مقیم
که در پیش دارم مهمی عظیم .

سعدی .


گره تا میتوانی باز کن ازکار محتاجان
چو بیکاران بناخن گردن خود را مخار اینجا.

صائب .


ترجمه مقاله