ترجمه مقاله

ایوب

لغت‌نامه دهخدا

ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) پسر خواجه ابوبکر است که قاضی سمرقند بود، و خواجه ایوب همچون پدرش جامع فضایل و کمالاتست و شعر نیز میگویند. غزل :
میی که ساقی خونین دلان بجام انداخت
پی خرابی عشاق تلخکام انداخت
رمیده بود از این دامگاه مرغ دلم
فریب دانه ٔ خال تواش بدام انداخت .
مشو ناصح بکوی عقل و دانش رهنمون ما را
نداریم اختیاری تا چه فرماید جنون ما را.

(از مجالس النفایس ص 380).


رجوع به مجمع الخواص ص 312 شود.
ترجمه مقاله