ترجمه مقاله

ایچ

لغت‌نامه دهخدا

ایچ . (ق ) هیچ . (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (غیاث اللغات ) :
بانگ زله کرد خواهد کر گوش
و ایچ ناساید مگر ما از خروش .

رودکی (دیوان چ نفیسی ص 1079).


یکی بهره را بر سه بهره است بخش
تو هم بر سه بهر ایچ برتر مشخش .

ابوشکور (از گنج بازیافته ص 29).


که بی داور این داوری نگسلد
و بر بی گناه ایچ بد نپشلد.

ابوشکور (از گنج بازیافته ص 27).


بجای خشتچه گرشست نافه بردوزی
هم ایچ کم نشود بوی گنده از بغلت .

عماره ٔ مروزی .


من ز خداوند تو نندیشم ایچ
علم ترا بیش نگیرم بهار .

خسروی (از لغت فرس ص 167).


میاز ایچ با آز و با کینه دست
بمنزل مکن جایگاه نشست .

فردوسی .


ز رستم بترسید افراسیاب
نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب .

فردوسی .


نشانه نهادند بر اسپریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس .

فردوسی .


ندانست ایچ دشمن راز ایشان
مگر در مرو زرین کیس خاقان .

(ویس و رامین ).


بزابل نبد ایچ زورآزمای
که آن چرخ کردی به زه سرگرای .

اسدی .


دروغ ایچ مسگال ازایرا دروغ
سوی عاقلان مر زبان رازناست .

ناصرخسرو.


قول چون یار عمل گشت مباش ایچ برنج
مرد چون گشت شناور نشکوهد ز عباب .

ناصرخسرو.


علم با تو نگوید ایچ سخن
زانکه داند تویی نه مرد و نه زن .

سنایی .


نه از لب تو شده است ایچ عاشقی مأیوس
نه از مؤید دین هیچ سائلی محروم .

سوزنی .


مشرکان را در دو چشم اهل بدر
کم نموده تا ندارند ایچ قدر.

مولوی .


غیر این پیر ایچ خواهنده از او
نیم حبه زر ندید و یک تسو.

مولوی .


ز فرقت تو نمی دانم ایچ لذت عمر
بچشمهای کش دلربای میداند.

(منسوب به سعدی دیوان چ فروغی ص 787).


رجوع به ایج و هیچ شود.
ترجمه مقاله