ترجمه مقاله

بئس

لغت‌نامه دهخدا

بئس . [ ب ِءْ س َ ] (ع فعل ) کلمه ٔ ذم . (منتهی الارب ). و آن فعل ماضی جامد است . (از اقرب الموارد). فعل ذم در برابر نِعم َ و آن فعل ماضی و جامد است و جز ماضی از آن صرف نشود و اسم آن مخصوص به مدح گفته میشود، چنان که بئس الرجل زید؛ بد مردی است زید، الرجل فاعل آن و زید اسم مخصوص به مدح است و فاعل این فعل مقرون به لام جنس یا مضاف است به کلمه ای که با ال شروع شده باشد مثل بئس قاضی السوء زید، یا مضاف به مضاف همراه «ال » است مانند ساء قاضی احکام الظلم زید، و فاعل آن وجوباً ضمیر متصل است وقتی که مفسر به نکره ٔ منصوبه ٔ تمییز باشد مثل بئس ربعاً دارنا.
- بئس العذاب ؛ عذاب شدید. (از اقرب الموارد).
- بئس القرین ؛ هم نشین بد. (ناظم الاطباء).
- بئس المصیر ؛ دوزخ . (ناظم الاطباء). سرنوشت بد.
ترجمه مقاله