ترجمه مقاله

بابونج

لغت‌نامه دهخدا

بابونج . [ ن َ ] (اِ) معرب بابونه ٔ فارسی است . قرّاص . قحوان . اقحوان . (منتهی الارب ). بابونک . بابونق . (دزی ج 1 ص 47). نورالاقحوان . (بحر الجواهر). اربیان . کافوری . رَبل . مقارجه . رجل الدّجاجه . حبق البقر. (منتهی الارب ). تفاح الارض . خامامیلن .گلش سفید و زرد میباشد. (نزهةالقلوب ). سبزه ایست که کافوری نیز گویند، بتازی اقحوان خوانند. شکوفه (این معنی در سایر فرهنگ ها ضبط نشده است ). (شرفنامه ٔ منیری ، ذیل بابونه ). رجوع به دزی ج 1 ص 47 و رجوع به بابونه شود. گیاهی است معروف که آنرا اقحوان گویند و بابونج معرب آنست . بوئیدن آن خواب آورد. اگر آب آنرا بگیرند و بر دو خصیه و ذکر بمالند قوت تمامی در مجامعت دهد و اگر در خانه بگسترند جمیع گزندگان بگریزند، و آنرا بعربی تفاح الارض خوانند. (برهان ، ذیل کلمه ٔ بابونه ).گیاهی است معروف که آنرا بعربی اقحوان خوانند، بوئیدن آن خواب آورد، اگر آب آنرا بگیرند و بر دو خصیه و ذکر بمالند قوت تمامی در مجامعت دهد و اگر در خانه بگسترند جمیع گزندگان بگریزند، و بابونه ٔ گاو با کاف فارسی به الف کشیده به واو زده گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد می باشد و بعربی حبق البقر و احداق المرض خوانند. (آنندراج ، ذیل کلمه ٔ بابونه ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و شعوری ج 1 ص 189 شود. بوزن وارونه گیاهی است معروف و بابونج معرب آنست و آنرا بعربی اقحوان خوانند. بابونه ٔ گاوی گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد. (انجمن آرای ناصری ، ذیل بابونه ).
بابونج که بابونق و بابونک نیز گفته می شود و بیونانی اوتیتمن خوانند و نزد ما معروف به «البیون » است گیاهی است که به روی دیوارها و منازل روید و گل آن بیشتر زرد و گاهی ارغوانی و سفید است و زودتر از تمام گیاهان خشک شود و بهتر است که در ماه آذار چیده شود. گرم و خشک و محلل و تلطیف کننده است و در گشودن بینی و برطرف ساختن سردرد و اقسام تب ها و تب لرز و چشم درد خوردن و مالیدن و بخور دادن مخصوصاً با سرکه مفید است . و مقوی باه و کبد میباشد و سنگ ریزه ها را مطلقاً می شکند و مدر فضولات و پاک کننده ٔ کثافات سینه است و بثورات را از بین برد و جوشیده ٔ آن رنج و خستگی ها و صلابات و نزولات و درد رحم و مقعد را زایل کند و دود آن سموم را سودمندبود و هوام را براند، روغن آن برای کری و جراحات و درد کمر و عرق النسا و درد مفاصل و نقرس و جرب مفید است و در معالجه ٔ اشخاص محروری بهتر آنست که جو بآن اضافه کنند و با روغن زیتون کهنه اشخاص سردمزاج را تقویت میکند و بهترین راه نگهداری آن این است که بصورت قرص درآورند، و برای گلو مضر است و مصلح آن عسل است و شربت را سه مثقال و بدل آن قیصوم و مرنجاسب میباشد. (تذکره ٔ داود انطاکی ص 71). بفارسی بابونه گویند.در جمیع اجزاء مثل اقحوان است مگر در گل که کوچک تر از اقحوان است . در دوم گرم و در آخر اول خشک و لطیف و محلل بی جذب و مفتح و مدر بول و حیض و عرق و شیر و مقوی دماغ و اعصاب و باه و با تریاقیه و جهت تب بلغمی و سوداوی و مرکبه و تنقیه ٔ سینه و درد سر و نزلات وامراض دماغی و تحلیل بقایای رمد و ریاح گوش و درد جگر و احشا و مقعد و رحم و احتباس حیض و عسر بول و عسر ولادت و اخراج سنگ مثانه و تسکین دردها و ورم جگر وربو و یرقان و اعیا و عفونت سودا و بلغم و قولنج ایلاوس شرباً و ضماداً نافع و طلای او ملین اورام صلبه ونشستن در طبیخ او و به دستور نطول آن در اکثر علل مفید و مضر حلق و مصلح او عسل و شربت و انار و خائیدن او جهت قلاع و ذرورا و جهت غرب منفجر بغایت نافع و قدر شربتش تا سه مثقال و بدلش قیصوم و برنجاسف و اقحوان و بیخ او گرم و خشکتر و در افعال قوی تر از گل او و یک مثقال او با شراب العسل بسیار محرک باه است و روغن بابونه که بدستور روغن گلسرخ ترتیب دهند گرم و محلل اورام بارده و مخفف و طلاء او جهت رفع لرزتب بلغمی و سوداوی و ادرار عروق و رفع اعیا و تسدید مسام که از سرما باشد و تمدد و تحلیل ریاح اعضا و گرانی سامعه و درد کمر و مفاصل و نقرس نافع است و گویند بخور بابونج باعث گریزانیدن هوام میشود. بپارسی بابونه گویند. گرم و خشکست در اول ، محلل بلاجذب و مفتح بود و تلطف ماده کند و ورم صلب را نرم گرداند و تب بلغمی و سوداوی را سودمند آید و سنگ گرده و مثانه بریزاند و حیض و بول براند و بچه بیندازد و اعصاب و دماغ را قوت دهد و چون به آب سرکه جوشانیده در آخر رمد چشم را به بخار آن دارند از اخلاط ردیه پاک سازد و مضر است به حلق و مصلحش عسل است و شربتی ازو پنج مثقال تا سه مثقال . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). به پارسی بابونه گویند و بهترین آن بود که گل وی زرد بود و بزرگ و طبیعت وی گرم و خشک است در اول و منفعت وی آنست که مفتح و ملطف بود و محللی بی جذب بود و ورمهای صلب نرم گرداند و جهت صرع سرد نافع بود و همه ٔ تبها را خاصه که از عفونت سودا و بلغم بود و ورمهاء احشاء و اگر بجوشانند و در آب آن بنشینند سنگ گرده بریزاند و حیض و بول براند و بچه بیندازد و اگر بیاشامند بول و حیض براند و بچه در وقت بیرون آمدن سهل بیرون آید و بدن را پاک گرداند تنقیه ٔ تام و اگر بر جرب تر ضماد کنند ببرد و قوه ٔ اعصاب و دماغ بدهد و بر ورم جگر ضماد کردن نافع بود و بخار وی در آخر نزلها بغایت سود دهد و اگر بآب و سرکه بزند و در آخر رمد سر بر بخار آن دارند چشم را پاک گرداند و درد زایل کند اگر ادمان کند اگر چشم بآب بابونه تنها بشویند درد ساکن کند اما اسحاق بن حنین گوید: مضر است بحلق و مصلح آن عسل است و بدل آن در تقویت دماغ و زایل کردن صداع سرد برنجاسف است . ناظم الاطبا آرد: گیاه معطری که گل آنرا در طب استعمال میکنند و برگ تازه ٔ آن یکی از سبزیهای قرمه سبزی میباشد و نیز در آشها و پلاوها این برگ را داخل مینمایند ویک قسم از آن بابونه ٔ گاوچشم باشد بتازی اقحوان گویند. (ناظم الاطباء، ذیل بابونه ). نباتی است پربرگ ، گلش سفید است و گل وحشی آن کم پر است . نباتی است طبی و در زمینهای شن زار ایران میروید . (فرهنگ روستائی ص 229 ذیل کلمه ٔ بابونه ، از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ، ذیل بابونه گاو).
ترجمه مقاله