ترجمه مقاله

باجسری

لغت‌نامه دهخدا

باجسری . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوبست به باجسرا. (سمعانی ). رجوع به باجسرا شود : و مجاهدالدین ایبک دواتدار که سرلشکر خلیفه بود و ابن کر پیشتر میان بعقوبه و باجسری لشکرگاه ساخته بودند. (رشیدی ).
ترجمه مقاله