ترجمه مقاله

بادخوان

لغت‌نامه دهخدا

بادخوان . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی باشد. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کنایه از مردم هرزه گوی و خوش آمدگوی و متملق . (انجمن آرا). بادفروش . بادپران . بادخان . بادپر. || معرف را نیز گویند.(برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معرف که بادفروش نیز گویند. رجوع به بادپران ، بادفروش ، بادخان و بادپر شود. || جای گذار باد در فراز و نشیب ، اعنی بادگیر. (صحاح الفرس ). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باد در آن درآید. (آنندراج ). رجوع به بادپروا، بادخن ، بادخان و بادگیر شود :
برگذار حمله ٔ او بوقبیس
توده ٔ خاکی شمر در بادخوان .

اثیر اخسیکتی (از آنندراج : بادپروا).


ترجمه مقاله