ترجمه مقاله

باددم

لغت‌نامه دهخدا

باددم . [ دَ ] یا [ دِ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که خود را پر از باد نخوت و غرور کند و متکبر و متجبر نشیند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || بعضی از افاضل به اضافه بمعنی دمه ٔ آهنگران نوشته اند به استناد این بیت حکیم فردوسی :
بدانگاه با کیله ٔ باددم
کنونست در بزم بابا بهم .
علی خراسانی آرد :
بود ز باددم حادثه چو نای انبان
وجود خصم تو پیوسته پر ز باددژم
لیکن ظاهر آنست که بدون اضافت باشد. (از آنندراج ).
- باد دم داشتن ؛ کنایه از مرد متکبر و بانخوت و خودپسند بود . (انجمن آرا).
ترجمه مقاله