بادزنه
لغتنامه دهخدا
بادزنه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بادزن را گویند و بعربی مِروحه خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). بادزن و بادبیزن باشد :
بادزنه دست بدست همه
وز دم او باد بدست همه .
بادبیزن باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به شعوری ج 1ورق 190، و بادبزن و بادبیزن و بادزن شود. || سوارخ کوچک تنور.
بادزنه دست بدست همه
وز دم او باد بدست همه .
امیرخسرو (از جهانگیری ) (از آنندراج ).
بادبیزن باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به شعوری ج 1ورق 190، و بادبزن و بادبیزن و بادزن شود. || سوارخ کوچک تنور.