ترجمه مقاله

بادغرد

لغت‌نامه دهخدا

بادغرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر باشد. (برهان ) :
بسا جای کاشانه ٔ بادغرد
بدو اندرون شادی و نوش خورد.

ابوشکور (از لغت فرس اسدی ).



بادگیر خانه ای که از همه طرف باد بآن وزد. (رشیدی ). لغتی است در بادگرد یعنی بادگیر و آن مرکب است از باد معروف و غرد که لغتی است که بعض عجمان در گرد خوانند و گرد در لغت عجم مشترک است میان فعل ماضی و اسم مفعول و مصدر و معنی ترکیبی بادغرد، بادگر جاعل باد است و چون مهب باد است به مجاز توان گفت که بادگر است . (رشیدی ). خانه ٔ تابستانی باشد و نشستنگاه که در زیرزمین سازند چون غرد و بادغرد. (لغت فرس اسدی : بجکم ). بادغر. طنبی . (صحاح الفرس ). زیرزمین . سردآب . خم . رجوع به شعوری ج 1 ورق 155 برگ ب و فرهنگ جهانگیری و لغات بادرس ، بادغد، بادغر، باغرا، بادغس ، بادغن ، بادغند، بادگیر در جای خود شود. || خانه ٔ تابستانی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (سروری ). رجوع به بادغد و بادغر شود. || جائی که از همه طرف باد بدانجا آید. (ناظم الاطباء). رجوع به بادغر و بادغد و غرد شود.
ترجمه مقاله