ترجمه مقاله

بادغر

لغت‌نامه دهخدا

بادغر. [ غ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی بادغد است که خانه ٔ تابستانی و بادگیر باشد.(برهان ) (ناظم الاطباء). جایی بود که در او باد جهد.خسروی گوید :
و هرگه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادغر .

(از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 135).


خانه ٔ تابستانی بود که دریچه های بسیار دارد تا باد درجهد و بادغرد نیز گویند. (حاشیه ٔ لغت فرس ایضاً) (لغت فرس اسدی خطی نخجوانی ). خانه ٔ تابستانی باشد که آنرا بادگیر گویند که پیوسته در آنجا باد بجهد. (معیار جمالی ).خانه ٔ تابستانی باشد که آنرا بادگیر گویند که پیوسته در آنجا باد خنک بجهد. جائی است که از هر طرف باد به آنجا رسد. (سروری ). بادگیر که در سقف اطاق هاست . (جهانگیری ) :
بهر مجلسی کونت ای زشت خر
چو در باغ خانه شدی بادغر.

ابوشکور (از شعوری ج 1 ورق 159 ص ب ).


جای بادگذر. (شرفنامه ٔ منیری ). بادگیر خانه ٔ تابستانی است و گذرگاه باد و بادغس و بادغن بهمان معانی است . (آنندراج ) (انجمن آرا). خانه ٔ تابستانی که در آن باد خنک وزد. طَنَبی . (صحاح الفرس ). بادرس . بادغد. بادغرا. بادغرد. بادغس . بادغن . بادغند. بادگیر و غرد. رجوع بهرلغت در جای خود و فرهنگ شاهنامه شود. || بادگیر. (برهان ). بادگیر باشد. شاعر گوید:
از آتش حرص و حسد ای خاک ساز آبکش
بر باد دادی خویش را پیوسته همچون بادغر.

؟ (از سروری ).


|| خانه ٔ بادگیردار. (ناظم الاطباء). رجوع به بادگیر شود.
ترجمه مقاله