ترجمه مقاله

بادل

لغت‌نامه دهخدا

بادل . [ دِ ] (ص مرکب ) شجاع و دلاورو صاحبدل . (ناظم الاطباء). پردل . دلیر :
همه بتیغ گرفته ست وز شهان ستده ست
شهان بادل جنگ آور و بهوش و بهنگ .

فرخی .


پادشاه بادل و جگردار، بدو دست بر سر و روی شیر زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 120).
و رجوع به «با»در همین لغت نامه شود.
ترجمه مقاله