ترجمه مقاله

بادهنج

لغت‌نامه دهخدا

بادهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دودآهنگ . معرب بادآهنگ مرکب از کلمه ٔباد و آهنگ بمعنی کشیدن . دودکش . هواکش . و رجوع به بادآهنج شود. دزی آرد: مرادف بادنج است بمعنی هواکشی که شبیه به دودکش بخاریست و برای تصفیه ٔ هوا بکار رود: بادهنج الی جانب المطبخ . (دزی ج 1 ص 47). و بعث الی ّ ببیت یسمی عندهم الخرقه [ خرگاه ] و هو عصی من الخشب تجمع شبه القبة و تجعل علیها اللبود و یفتح اعلاه لدخول الضوء و الریح مثل البادهنج و یُسد متی احتیج الی سَده و اتوا بالفروش و فرشوه . (ابن بطوطه ، در ذکر سلطان برکی ). رجوع به آهنگ شود. (شاید باجه از این کلمه شکسته ای است ). للبرهان القیراطی فی بادهنج :
بنفسی امذی بادهنجاً موکلا.

(از کشکول ).


ترجمه مقاله