باده
لغتنامه دهخدا
باده . [ دَ / دِ ] (اِ) چوبدستی .
- کُردباده ؛ چماق کردان . باهوی کردها :
کسی باید آنگه که تو باده خوری
که آرد سوی مرز تو کردباده .
رجوع به باهو و باهوی کرد شود.
- کُردباده ؛ چماق کردان . باهوی کردها :
کسی باید آنگه که تو باده خوری
که آرد سوی مرز تو کردباده .
سوزنی .
رجوع به باهو و باهوی کرد شود.