ترجمه مقاله

باد و دم

لغت‌نامه دهخدا

باد و دم . [ دُ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) غرور و تکبرباشد. (لغت فرس اسدی ). غرور و تکبر و عجب و تجبر و خودستایی و خودنمایی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). تکبر و عجب و خودستایی . (شرفنامه ٔ منیری ). غرور و تکبر. (فرهنگ سروری ). عظمت . اقتدار. عجب و غرورو خودستایی و خودنمایی . (ناظم الاطباء). رجوع بشعوری ج 1 ورق 176 و فرهنگ لغات شاهنامه شود :
بیاراست این جنگ را پیلسم
همی راند چون شیربا باد و دم .

فردوسی .


پسر با برادرْش هر دو بهم
سراندیب دارند با باد و دم .

اسدی (گرشاسب نامه ).


بمردی و گنج و سپاه از تو کم
نیم ، چیست این طَمْع پر باد و دم ؟

اسدی (گرشاسب نامه ).


|| طمطراق و رجزخوانی :
یکی نامه بنوشت پر باد و دم
سخن گفت هرگونه از بیش و کم .

فردوسی .


یکی نامه بنوشت باباد و دم
که قیصر چرا کرد با من ستم .

فردوسی .


کجا خواهران جهاندار جم
کجا نامداران با باد و دم ؟

فردوسی .


|| لاف . دعوی باطل :
یکسره میره همه باد است و دم
یکدله میره همه مکر و مریست .

حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی ).


|| اشتلم :
فریدون فرخ که با داغ و درد
بگیتی درون دیده پرآب کرد...
ز تور و ز سلم آمد این باد و دم
که بر ایرج آمد از ایشان ستم .

فردوسی .


ترجمه مقاله